سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • به نام خداوند بخشنده ومهربان.
    خداوند جهانیان را حمد وسپاس مى گویم و بر پیامبر اسلام وخاندان او، درود وسلام مى فرستم. خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود، آنجا که در قرآن بیان داشت:
     " پایان کار کسانى که زشتکارى وگناه انجام داده اند، به جایى رسید که آیات خدا را دروغ شمردند وآنها را به إستهزا ومسخره گرفتند. "
    آرى، کلام خدا صدق وراست وعین واقعیت وحقیقت است. یزید ! از این که زمین وآسمان را بر ما تنگ گرفته اى وما را همانند اسیران خارجى به شهرها ودیارها کشانده اى، گمان کردى که ما در نزد خدا خوار وپست، شده ایم وتو در پیشگاه او قرب ومنزلت دارى ؟ وبا این تصور خام وباطل، باد به غبغب انداخته اى وبا نگاه غرورآمیز ونخوت بار به اطراف خود مى نگرى، در حالى که از این که دنیایت آباد شده است وامور طبق مراد تو مى چرخد ومقام ومنصبى را که حق ما خاندان [ رسول اکرم (ص) ] است، در دست گرفته اى، شاد وخوشحالى. اگر چنین تصور باطلى بر وجود تو حکمفرما شده است، لحظه اى بیندیش وفکر کن. مگر تو فراموش کرده اى کلام خدا را، جایى که مى فرماید: " گمان نکنند آنان که به راه کفر بازگشته اند که آنچه ما براى آنها پیش مى آوریم وآنها را مهلت مى دهیم، به نفع آنان وبه خیر وسعادتشان است. این مهلت دادن نه تنها به نفع آنان نیست، بلکه دقیقا براى آن است که بر گناهان خود بیفزایند وبراى آنان عذاب ذلت آمیز ابدى در پیش مى باشد. "
    اى فرزند آزادشدگان ! آیا این امر از عدالت است که زنان وکنیزان خود را در پشت پرده جاى دهى، ولى دختران پیامبر خدا را در میان نامحرمان، به صورت اسیر حاضر نمایى ؟
    تو زنان وکنیزان خود را در حرم ستر وپوشش نگاه دارى، ولى خاندان رسالت را با دشمنانشان در شهرها وآبادیها بگردانى تا باده نشینان، نزدیکان، بیگانگان، اراذل واشراف، آنان را ببینند، در حالى که از مردان آنان کسى همراهشان نیست و سرپرست وحمایت گرى ندارند ؟
    چگونه امید خیر مى توان داشت از فرزند فردى که با دهان خود مى خواست جگر پاکان را ببلعد  وگوشت وخون او از شهیدان اسلام روییده است ؟
    چگونه مى توان از فردى انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنى وکینه وعداوت، به خاندان ما نگریسته است ؟
     یزید ! این جنایات بزرگ را انجام داده اى، آنگاه نشسته اى وبى آن که خود را گناهکار بدانى یا جنایات خود را بزرگ بشمارى، با خود ندا سر مى دهى که اى کاش پدران من حضور داشتند واز سر شادمانى وسرور، فریاد بر مى آوردند ومى گفتند: " اى یزید ! دست تو شل مباد " ؟ این جمله جسارت آمیز را مى گویى، در حالى که با چوب دستى بر دندانهاى مبارک سید جوانان بهشتى مى کوبى، زهى بى شرمى و بى حیایى ! چگونه چنین یاوه سرایى نکنى ؟
     تو بودى که زخمهاى گذشته را شکافتى و دست خود را به خون پیامبر آغشته ساختى وستارگان روى زمین از آل عبد المطلب (نسل جدید) را خاموش نمودى و اکنون پدران خود (نسل شرک وبت پرستى) را ندا مى دهى وگمان دارى که با آنان سخن مى گویى. به زودى خودت به جمع آنان ملحق مى گردى و در آن جایگاه، عذابى ابدى است که آرزو مى کنى که اى کاش دستهایم شل و زبانم لال مى گشت وهرگز چنین یاوه هایى را به زبان نمى آوردم وهرگز چنین کارهاى ناشایستى را انجام نمى دادم.
    پروردگارا ! حق ما را از دشمنان ما بگیر واز آنان که بر ما ظلم کردند، انتقام بکش و آتش غضب را بر کسانى که خون ما وحامیان ما را ریختند، فرو فرست. یزید ! بدان با این جنایت هولناک، پوست خود را شکافتى وبا این عمل وحشیانه ات، گوشت خود را پاره کردى. به همین زودى است که در عرصه محشر به محضر رسول الله (ص) کشانده شوى، در حالیکه بار گرانى از مسؤولیت ریختن خون فرزندان او وهتک حرمت خاندان وپاره هاى تن او را بر گردن گرفته اى.
     آن روز، همان روزى است که خداوند پراکنده ها را جمع وپراکندگیها را تبدیل به اجتماع مى نماید وحق هر صاحب حقى را به صاحبش باز مى گرداند. "
     گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند، بلکه آنان زندگان هستند و در نزد پروردگار خود، مرزوق ومتنعم مى باشند. "
    اى یزید ! تو را کفایت مى کند که داور وحاکم تو خداوند باشد وخصم تو پیامبر، در حالیکه جبرئیل هم از او حمایت کند. به زودى آنان که تو را مورد حمایت قرار داده اند وبر این جایگاه نشانده اند وبر گرده مسلمانان سوار نموده اند، درخواهند یافت چه ستمگرى را انتخاب نمودند وبه زودى درخواهید یافت که کدامیک از شما بدبخت تر وپست تر از همگان هستید.

    اى زاده معاویه ! اگر چه شداید وپیشامدها وفشار روزگار مرا در شرایطى قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهرى ات مى بینم وتو را بسیار توبیخ وسرزنش مى کنم.
    چگونه سرزنش نکنم با این که چشمها در فراق دوستان، گریان، ودلها در فراق عزیزان، سوزان مى باشد.
     آه ! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست حزب شیطان کشته شوند ! دستان جنایتکار شما، به خون ما خاندان [ پیامبر ] آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما، پر ومالامال است. آرى !
    راستى جاى شرم نیست که آن بدنهاى پاک وپاکیزه، روى زمین بمانند وگرگهاى بیابانها بدنهاى آنها را دیدار کنند وتو مغرور و سرمست قدرت، بر اریکه قدرت تکیه زنى وبه خودت ببالى ؟
    اى پسر سفیان ! اگر چه تو امروز کشتار واسارت ما را غنیمت شمرده اى وبه آن مى بالى، طولى نمى کشد که مجبور مى گردى غرامت وتاوان آن را پس بدهى، البته در روزى که هیچ نوع اندوخته نیک و ذخیره مفیدى همراه نداشته باشى ومجبور باشى به تنهایى سزاى اعمال خود را بچشى " وخداوند هرگز به بندگان خود ستم نمى ورزد. "
    ما از بیدادگریهاى تو، به پیشگاه او شکایت مى بریم واو تنها پناهگاه وامیدگاه ماست.
    یزید ! هر آنچه مى خواهى مکر وفریب وسعى خود را به کارگیر، ولى بدان که هر چه تلاش ومکر به کارگیرى، باز هرگز توان آن را ندارى که ذکر خیر ما را از یادها بیرون ببرى. تو هرگز قدرت آن را ندارى که وحى ما را نابود وذکر ما را خاموش سازى واز این راه به آرزوى پلید ودیرینه خود نایل شوى. سعى وتلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ وعار اعمالت را از دامن تو پاک سازد، هرگز ! هرگز !
    سادات ::: شنبه 86/12/4::: ساعت 8:25 صبح
    نظرات دیگران: نظر


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 4
    بازدید دیروز: 2
    کل بازدید :58940


    >>لوگوی وبلاگ من<<
    زنان کربلا